دلنوشته های من جایی فقط و فقط برای نوشتن نوشته های دل من |
|||
خوب.داستان4-5سال قبله...من رشته کشاورزی دوست نداشتم و سر کلاساش به زور می نشستم.جزوه خیلی از درسها رو نمینوشتم و کلا کلاسامو با شیطنت به آخر میرسوندم.... این مال زمان خیلی سرخوشیم بود...حالا تصور کنید آخر ترمم رو که تودستم 7-8برگه جزوه بیشتر نیست....بخصوص یه درسی مثل زراعت که استادم خیلی خیلی رو درس خوندن من حساب میکرد(آخه هم نمره کلاسی هام عالی بود و هم استعدادم تو این درس). روز قبل امتحان کمدم رو داغون کردم از ریخت و پاش ولی هیچ چی جزوه پیدا نکردم!!!!طبق عادت هرهفته که استاد میومد خوابگاه و من و بتول وبچه ها میرفتیم پیششون بازم رفتیم...از امتحان که پرسیدیم به من گفتن:تارا توکه حتما نمره ات بالای19 میشه و انتظار20 رو هم ازت دارم....خنده ام گرفته بود سرم رو انداختم پایین و گفتم:من گه اصلا جزوه ندارم که بخونم!!!!خانم دکتر:واقعا؟؟؟؟راست میگی؟؟؟ من:آره....! استادم:جزوه های من کامل کامل نیست اما من امشب تا صبح بیدارم همین جا تو اتاق من بمون و جزوه ها رو بخون...(قیافه من شاد و شنگول...). بتول:نه استاد تارا اذیتتون نمیکنه.من جزوه ام کلاسوریه و از هم باز میشه و با تارا ردوبدل میکنیم برگه هارو(قیافه من:(((( ). از اتاق خواب استاد که اومدیم بیرون کلی به بتول چپ چپ نگاه کردم ولی رفتیم طبقه مون و شروع کردیم به خوندن جزوه ها تا وقت نماز صبح... ولی عجب امتحان خوبی بود ها....من نمره ام شد19/25. نظرات شما عزیزان:
جون اصغر؟؟؟؟؟؟
درس خونیا ... ![]() پاسخ:نه دیگه.....زراعت رو دوس داشتم که خوندم. راستی تا یادم نرفته!!!! این آقا اصغر کیه؟؟؟؟ شهرزاد
![]() ساعت16:07---25 خرداد 1393
بابا دمت گرم تو که قبولی!!!
پاسخ:تعریف از خود نباشه ها!!!ریا نباشه ها!!!ولی من بچه زرنگی ام مخصوصا تو درسایی که خیلی دوستشون دارم.. :))))) Negar
![]() ساعت23:56---24 خرداد 1393
سلام عزیزم خوبی خانمی؟؟؟
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() نويسندگان |
|||
![]() |